loading...
انتظار و مهدویت
آخرین ارسال های انجمن
abdolnabisolimani بازدید : 137 جمعه 16 مهر 1395 نظرات (0)

ایشان نویسنده ای گمنام و مجهول هستند که صرفا با این کتاب شناخته می شوند و بعید است اسم مطرح شده ، اسمی واقعی باشد. و تنها در فضای مجازی فعالیت هایی به نفع او صورت می گیرد و آیدی هایی که معلوم نیست در پشت سر آن چه کسانی قرار دارند، سعی می کنند با شعار علامه علامه برای او پیرو جمع کنند.

و خلاصه تمام سخن او این است که دور من جمع شوید و به من پول و سلاح بدهید. و می خواهد برای رسیدن به مطامع خود، از اندیشه های آخر الزمانی و اعتقاد مردم به مهدویت سوء استفاده کند. و الا نمی توان سخن جدیدی در نوشتار او دید. انتقاداتی که به مسلمانان و فرقه ها دارد، یا توضیحاتی که از قرآن و ... می دهد، از قبل مطرح بوده و دیگران گفته اند. جز اینکه بعضی از سخنان قیم دیگران را با استدلال های سست خود، خراب کرده یا اشکالاتی که به بعضی فرقه ها وارد بوده را آن قدر سست مطرح کرده است که به راحتی می توانند آن را نفی کنند. و در جای جای اثر او، بی سوادی اش بارز است و تناقضات گفتاری اش نیز نشان می دهد، خودش نیز چندان متوجه گفتارش نیست.

اما برای مستند شدن آنچه بیان شد، بعضی از عبارات او را ذکر می کنم:

ایشان ابتدا برای خود جایگاهی محوری قائل می شود: «همه ي کساني که در جبهه ي خداوند هستند، از منند و من از آنان هستم، اگرچه من را نشناسند و من آنان را نشناسم ... همه ي کساني که در جبهه ي خداوند نيستند، با من بيگانه اند» (صفحه ۱۷۰ کتاب مزبور)

سپس مانع ظهور امام را نبود افراد، سلاح و مال کافی بر می شمارد که اگر این نقیصه برطرف شود، امام ظهور می کند: «مانع ظهور مهدي، هر چيزي است که با استيلاء او بر زمين منافات دارد، مانند فقدان نفر، مال و سلاح کافي» (ص ۲۳۶)

و با فاصله اندکی خود را متصدی انجام این امر معرفی می کنند: «اجتماع آنان براي اين کار ضروري است، در حالي که کسي نيست تا آنان را براي اين کار گرد آورد و همين سبب ظاهر نشدن مهدي اگرچه در حدّ دسترسي به او شده است. بر اين پايه است که من روزگاري چند، در اطراف زمين سير مي کنم و در پي مردماني شايسته ميگردم تا عدّه اي کافي از آنان را گرد آورم و براي حفاظت، اعانت و اطاعت از مهدي آماده گردانم.» (ص ۲۴۰)

و به خواننده متذکر می شوند، آنچه که مهم تر است دادن پول است: «اگر هم اکنون خمس اموال مغتنم مسلمانان به مهدي برسد، يک رکن از چهار رکن حکومت او شکل مي گيرد و شکل گيري سه رکن ديگر آن که طلب، نفر و سلاح کافي است، سهولت مي يابد.» (ص ۲۶۵)

و تاکید می کند که اگر به قدرت برسد، با تمام مسلمانانی که امروزه به نوعی حکومت دارند، خواهد جنگید: « و من اگر در زمين تمکّن يابم، آنان را به سزاي عملشان خواهم رساند؛ چراکه برداشتن آنان از سر راه مهدي، بر هر مسلماني که متمکّن از آن باشد، واجب است.» (ص ۲۵۶)

اما اگر از این شخص بپرسید که چه چیزی سبب می شود، دیگران به او اعتماد کنند و پول و سلاح شان را توسط او جمع آوری کنند، خودش خواهد گفت که هیچ دلیلی برای این دعوتش ندارد!! جز اینکه تصور می کند کس دیگری از این ادعاها نداشته، حال آنکه علاوه بر خلاف واضح بودن چنین ادعایی خودش چند خط نگذشته، به وجود چنین مدعیانی اذعان می کند: «

اگر کسي جز من، آن را ميگفت، من را از گفتن آن بي نياز ميساخت و بار گراني را از دوش من بر می داشت ولی کسي جز من آن را نگفت و از کسي جز من شنيده نشد. » (ص ۲۷۸) و پس از اشاره به وقوع چنین ادعایی در زمان شکل گیری بنی عباس، به نسخه های امروزی این ادعاها هم اشاره می کند: « شنيدم که ندايي به باطل در غرب بلند شده است، پس خواستم که ندايي به حق در شرق بلند شود.»

جالب تر آنکه در اول اثرش نیز هر گونه توقعی که برای او خصوصیتی را اثبات کند، نفی می کند: « توقّع معجزه از من تنها در ذهني مغشوش و آکنده از خرافات پديد مي آيد».

اما در بی سوادی این شخص، دلایل بسیار زیاد است که تنها به چند مورد کلی اشاره می کنم:

وقتی که وارد مسائل کلامی می شود، اختلاف حسن و قبح شرعی یا عقلی (که این مساله از الهیات مسیحیت یا امروز مسلمانان مطرح بوده) را صرفا یک نزاع لفظی می داند! و بعد با ادعای عجیب یکی بودن تکوین و تشریع (حال آنکه هر گناهی تکوین هست اما تشریع نیست) همان سخن اشاعره را تکرار می کند و حسن و قبح را تابع سخن خدا می داند. این سخن برای کسی که اندک آشنایی با علم کلام داشته باشد، فضاحتی بزرگ است. ( ص ۳۱)

وقتی وارد مسائل عرفانی می شود، عرفان و تصوف را چیزی جز شعر نمی داند و می گوید: « در حالي که اصل گفتارشان، هرگاه به نثر درآيد و از آرايه هاي رنگارنگ برهنه گردد، به هذياني بيش نمي ماند که معنايي براي آن نيست» (ص ۸۸) پس آنان که با اشعار عرفانی آشنا باشند، نیز بر جهل این شخص آگاه خواهند شد.

وقتی وارد مسائل فقهی می شود، واضح ترین و بدیهی ترین مساله را نفهمیده و مدعی می شود: « مجتهد هنگامي مجاز به اجتهاد است که مجتهد ديگر به جواز اجتهاد او فتوا داده باشد» (ص ۴۸) حال آنکه اندک آشنایی با مسائل فقهی روشن می کند، همگان در ابتدای مسیر مجاز به اجتهاد هستند. و گواهی یک نفر بر مجتهد بودن دیگری، به معنای لزوم کسب اجازه از او برای اجتهاد نیست.

وقتی وارد مسائل فلسفی می شود، تصور جاهلانه ای را بروز می دهد و می گوید که « آنچه فلسفه را از تعقّل جدا ميکند، بيش از شيوه ي آن، موضوع آن است.» (ص ۳۱) حال آنکه فلسفه و تعقل در شیوه یکسان اند و در موضوع نیز فلاسفه همان مسائلی که تمام عقلا در کنه ذهنشان دارند را مورد بحث قرار می دهند. و الا ذهن کدام عاقلی از علیت خالی است؟

وقتی می خواهد درباره تاریخ نظر دهد، فرقه تسنن، فرقه ای می داند که پس از پیامبر (ص) ایجاد شده است. حال آنکه آگاهان به تاریخ می دانند، اهل سنت در ابتدا نامی بود که اشاعره در مقابل معتزله برای خود برگزیدند و این مربوط به دوران بنی عباس و دهها سال بعد از پیامبر (ص) است.

درباره تناقض گویی های او نیز سخن بسیار است.

در صفحه ۷۶ می نویسد: « کساني که با فرياد زدن و مشت کوبيدن، در پي دفاع از عقايد خودند، در واقع از عقايد خود دفاع نمي کنند؛ زيرا فرياد زدن و مشت کوبيدن، عقايدي که بر مبناي عقل، باطل شناخته شده اند را حق نميکنند.» حال آنکه در بالا از او بیان کردیم که وظیفه خود می داند در صورت تهیه شدن سلاح و پول و نفرات، با دیگران بجنگد!!

ایشان مدعی می شود تا وقتی که نتوان به طور کامل به اسلام عمل کرد، عمل به آن جایز نیست. « التزام به اسلام ناقص، از عدم التزام به اسلام، اگر خطرناکتر نباشد، کم خطرتر نيست» (ص ۱۰۱) حال آنکه بعد مدعی می شود تا آخرین سال حیات پیامبر (ص) اسلام کامل نبوده! و پس از پیامبر (ص) نیز هرگز امکان عمل به دین کامل نبوده!! با این بیان علاوه بر آنکه معلوم نیست پس خدای ایشان چرا چنین دینی را بیان کرده، این نیز در هاله ای از ابهام می رود که پس چرا ایشان از اجرا نشدن حدود اسلامی و ... در حال حاضر شکوه می کند!

و از این دست بسیار است که بیش از این تفصیل نمی دهیم. و همین مقدار هم متاسفیم که اظهارات یک جاهل، عمر نویسنده و خواننده را بر باد داده است.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
((عدالت)) همواره به عنوان یک اصل قطعی و لازم، در سیره معصومان علیهم السلام مطرح بوده است. پیامبر اکرم (ص) از رفتار ناعادلانه برخی ازکارگزارانش همچون خالد بن ولید و ولید بن عقبه، اظهار بیزاری کرده و اقدام به جبران عملکردشان و نیز عزل آنها میکند. امیرالمومنین علیه السلام در کلمات و نامه های بسیاری، کارگزاران خود را به رفتار عادلانه فرا میخواند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما برای معرفی امام زمان به فرزندانمان کدام اقدام مناسب تر است?
    نظر شما درمورد مطالب این وب سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 189
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 434
  • بازدید سال : 2,661
  • بازدید کلی : 30,821
  • کدهای اختصاصی